اگر مسابقه ي تخمي ترين غرور در جهان جهان برگزار بشود قطعن من با اختلافِ زيادي هيتلر را پشت سر خواهم گذاشت و اين ماجرا از بدوِ تولد در من وجود داشته، از شير نخوردن ها و قهر كردن ها در دوره ي نوزادي كه بگذريم، اولين جرقه هاي تخمي شدنِ غرور را موقعي ديدم كه با اينكه از دخترِ همسايه خوشم مي آمد و دوست داشتم با من بازي كند اما هيچ وقت به او نگفتم و وقتي با بقيه بازي مي كرد اسباب بازي هايش را به گا مي دادم و در حياطِ خانه شان روغن سوخته مي ريختم. يك بار هم در دوره ي راهنمايي بخاطرِ همين غرور نزديك بود دستِ راستم توسطِ معلمِ حرفه و فن از مچ قطع شود زيرا هرچه فشار مي داد كه من معذرت خواهي كنم من به تخمم هم نمي آوردم و او عن مي شد و در آخر با دستِ كبود به سرِ جايم برگشتم و همه با هم به چهره ي عن شده ي معلم خيره شديم و بقيه خنديدند اما من داشتم به گا مي رفتم و اين را مي شد از لبخندِ تلخي كه داشتم و اشكِ در چشم هايم فهميد.
اگر هم تا الان زن نگرفته ام ( زيرا كه هم سنِ يك خرِ بالغِ هستم ) بخاطر اين است كه غرورم اجازه نمي دهد به خواستگاري بروم يعني مي دانيد از نظرِ من خواستگاري رسمِ خيلي تخمي اي است و دو نفر بايد در راهپيمايي روزِ قدس همديگر را ببينند و از هم خوششان بيايد و همان جا با هم ازدواج كنند.
راستش مي خواستم يك چيزِ جالب تر ( بله جالب ترر) تعريف كنم اما برايم مهمان آمد يادم رفت، به تخمتان، اما به جايش بگذاريد (اين) را تعريف كنم، در دوره ي ابتدايي يك دوست داشتم كه خيلي پولدار و خفن بود و ما يعني من و آن يكي دوستم هميشه تخمِ او بوديم يعني اين را خودمان به وضوح حس مي كرديم، يك روز سرِ صف رفتارش كمي عجيب بود و همه اش كيفش را محكم گرفته بود و ما از فضولي كونمان پاره شده بود، زنگِ تفريح كه شد از كيفش يك بطري در آورد و ما را به دستشوييِ مدرسه برد ( زيرا كه دستشويي جاي خوبي براي كار هاي مخفيانه از جمله ريدن است) و گفت اين را پدرم از خارج آورده و مشروب است و بياييد بخوريم مست بشويم و حال و حول كنيم، ما هم خورديم و منتظر مانديم مست بشويم، هر چه گذشت مست نشديم بعد با خودمان فكر كرديم شايد بلد نيستيم مست بشويم و مست شدن بلدي مي خواهد پس سعي كرديم مست بشويم و يواش يواش حس كرديم داريم كسخل مي شويم و خودمان را به در و ديوار مي كوبيديم و با دودولِمان ( زيرا كه اون موقع همان دودول بود) هم ديگر را تهديد مي كرديم و دودولِ هم ديگر را مسخره مي كرديم، اما بعد فهميديم آن فقط يك نوشابه ي رژيمي بوده و حتي قند و گاز هم نداشته، اما ما ديگر مست شده بوديم و به عنوانِ ابداع كنندگانِ مستيِ القايي شناخته شديم. در كل مي دانم كه ربطي نداشت اما بايد به جاي داستاني كه فراموش كردم يك چيزي مي گفتم اولش مي خواستم داستانِ شنگول و منگول را تعريف كنم اما در آن كلماتِ مبتذلي مثل "مادرتون" و "خانه" و "تق تق تق" وجود داشت كه درست نيست. راستي دستمال توالت چقدر گران شده است!!