Tuesday, July 11, 2017

دفاعیه شماره یک - (نبودی)

من فقط به دو دلیل زنده م. اول اینکه به دنیا اومدم و دوم اینکه هنوز نمردم. هیچ چیزی وجود نداره که منو زنده نگه داره. من واسه هیچی نمیجنگم. هیچ آینده ای رو نمیسازم. زندگی مثل یه باتلافه که چه دست و پا بزنی و چه ثابت بأیستی غرق میشی. هدف فقط یک بهانه ست. بهانه ای برای معنی دادن به زندگی. بهانه ای برای پرت کردن حواس. هیچ حسی به زندگی ندارم. نه ازش خوشم میاد و نه ازش متنفرم. چون هیچ تعریفی برام نداره. نمیدونم تا کی زنده م. شاید همین فردا تصادف کنم و بمیرم. شاید تا هشتاد سالگی همینجور بی دلیل و بلاتکلیف زنده بمونم. شاید یک ماه دیگه یا یک سال دیگه یا حتی ده سال دیگه تصمیم بگیرم به زندگیم پایان بدم. من هیچی نمیدونم. حتی نمیدونم چی باعث میشه که با این امید های مسخره و هدف های تخیلی میتونید زندگی کنید. برای من زمان معنا نداره چون اصلن برام مهم نیست الان چه زمانیه و یک ساعت دیگه چه اتفاقی میفته. برای من فرقی نداره روزه یا شبه. من هیچوقت دیرم نمیشه. هیچ قراری با هیچ کس ندارم. هیچکس منتظرم نیست. هیچکس بخاطر من به ساعتش نگاه نمیکنه. توی هیچ ساعتی از شبانه روز قرار نیست برام اتفاق خاصی بیفته. هیچی رو از دست نمیدم چون اصلن چیزی رو بدست نمیارم. برای هیچکس اهمیتی نداره من کجام و چیکار میکنم. نه به کسی تعلق دارم نه کسی به من تعلق داره. وقتی از خونه میرم بیرون هیچی دست نمیخوره. وقتی برمیگردم هیچکس خوشحال نمیشه. هیچکس به استقبالم نمیاد. زود بیام یا دیر بیام برای کسی هیچ فرقی نداره. کسی نگران نمیشه. اینکه زنده هستم معنیش این نیست که با شما هم عقیده ام. همراهم. من شما رو نمیفهمم. شما هم منو نمیفهمید. من فقط بین شما هستم و نگاهتون میکنم. ما هیچ شباهتی به هم نداریم. من برای زندگی هیچ ارزشی قائل نیستم. براش هیچ تلاشی نمیکنم. تنها چیزی که میخوام اینه که تا وقتی زنده هستم زندگی کنم.

No comments:

Post a Comment